امپراتور مغول قصد تصاحب هندوستان و گسترش امپراتوری اش را دارد ، شیواجی ، پادشاه ماراتا است و سعی می کند تا این امر را از تنهاجی که فرمانده ی امپراتور ماراتا است پنهان کند چرا که جشن ازدواج پسر تنهاجی نزدیک است اما تنهاجی از موضوع مطلع میشود و تصمیم می گیرد جلوی سرباز مورد اعتماد امپراتور مغول یعنی اودیبان را بگیرد و او را از رسیدن به قلعه و تحت کنترل گرفتن آن متوقف کند. و…